شماره معکوس p15

با لبخند رو به مجری خیره بود،اما چیز دیگری در باطن احساس می‌کرد!

" خانم کیم از فرصت پیش اومده استفاده کنم شما چرا تا حالا با پسری قرار نداشتید؟"

امیلیا با خنده ای مصنوعی در عین حال جذاب به مجری پاسخ داد

" تا حالا کسی رو مناسب خودم ندیدم" Emilia

"پارک جیمین رسما اعلام کردند که مایل با قرار گذاشتن با شما هستن "

امیلیا با لبخند پا روی پا انداخت و گفت:

" درسته،من از قبل اطلاع داشتم اما همچنان در تصمیمم عقب نشینی ندارم " Emilia

"راجب خانواده تون چطور؟ شما تنها مدلی هستید که راجب زندگی خصوصی خودش با کسی حرف نزده "

" من تنها بزرگ شدم،و از همین جا به اون آدمایی که اسمشون خانواده اس سلام میکنم، تونستم اون چیزی بشم که شما خوابش رو نمی‌دید!" Emilia

مجری ساکت شد،بعد با لبخند مصنوعی موهایش را مرتب کرد و گفت :

" بابت زمانی که برامون گذاشتید خیلی ممنون خانم کیم،امیدوارم باز هم شما رو ملاقات کنم"

امیلیا در حالی که بلند میشد، دامنش را مرتب کرد و سپس نگاهی به دست مجری که سمت او دراز شده بود انداخت و در کمال بی حسی گفت:

" اما من نه " Emilia

و با قدم هایی بلند استودیو را ترک کرد

داخل ماشین نشست و قبل از اینکه استارت بزند تقه ی آرامی به شیشه کوبیده شد و با پایین آمدن شیشه پوزخندی به فرد مقابلش زد !

"دلت برام تنگ نشده امیلیا؟"

نگاه سردی به چهره چروک و سفیدش انداخت و در کمال بیخیالی گفت :

"دل تنگ چی؟ اینکه مجبور کردین من و خواهرم توی بچگی از خونه فرار کنیم؟" Emilia

زن لبخند غمگینی زد،اما امیلیا زخم دیده تر از این حرفا بود که دلش برای این لبخند خسته که مادرش محسوب می‌شد به رحم بیاید!

"نمیدونم چی بهتون گذشته یا چه اتفاقی براتون افتاده اما من و پدرت متوجه اشتباهمون شدیم"

امیلیا بلند خندید

" فکر نمیکنی یکم دیر شده باشه؟ یکم که چه عرض کنم ۱۱ سال گذشته و حالا متوجه شدید ؟
همون بهتر که نمیشدید!" Emilia

و بدون در نظر گرفتن دست مادرش روی ماشین سرعت گرفت
مقابل آپارتمان روی ترمز کوبید و عصبی پیاده شد
قبل از اینکه در را باز کند باز شد و سیلی محکمی از اریکا نصیبش شد

"تو چرا نگفتی مصاحبه ای که داری با کیه؟ چرا ازم مخفی کردی تو قراره مامان رو ببینی !"er

امیلیا پوزخند زد،بعد خندید و موهایش را کنار داد

"که چی بشه؟ اون کسی که تو بهش میگی مادر ما رو در نهایت نامردی تو سرمای زمستون ول کردیاد رفته؟" Emilia

اریکا در حالی که آماده بود ضربه بعدی را بزند دست محکمی در سینه اش کوبیده شد
جئون در حالی که مچ امیلیا را در دست گرفته بود با چشمانی ترسناک و تهدید وار به اریکا گفت:

"دست بهش نزن "jk
دیدگاه ها (۱)

شماره معکوس p16

شماره معکوس p17

شماره معکوس p14

شماره معکوس p13

پآرت20. دلبرک شیرین آستآد

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط